کاش می دیدم چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست
آه ، وقتی که تو ، لبخند نگاهت را می تابانی
بال مژگان بلندت را می خوابانی
آه ، وقتی که تو چشمانت را
آن جام لبالب از جان دارو را
سوی این تشنه جان سوخته ، می گردانی
موج تشویشی عشق از دلم می گذرد
روح گلرنگ شراب در تنم می گردد
دست ویرانگر شوق پرپرم می کند
ای غنچه رنگین پر پر!!
من در آن لحظه که چشم تو به من می نگرد
برگ خشکیده ایمان را
در پنجه باد ، رقص شیطانی خواهش را
در آتش سبز ، نور پنهانی بخشش را
در چشمه مهر ، اهتزار ابدیت را می بینم
پیش از این سوی نگاهت ، نتوانم نگریست
اهتزار ابدیت را یارای تماشایم نیست