#حکایت
درویشی را شنیدم که در آتش فاقه میسوخت و رقعه بر خرقه همیدوخت و تسکین خاطر مسکین را همیگفت
به نان قناعت کنیم و جامه دلق
که بار محنت خود به که بار منت خلق
کسی گفتش : چه نشینی که فلان درین شهر طبعی کریم دارد و کرمی عمیم ، میان به خدمت آزادگان بسته و بر در دلها نشسته . اگر بر صورت حال تو چنانکه هست وقوف یابد پاس خاطر عزیزان داشتن منت دارد و غنیمت شمارد. گفت خاموش که در پسی مردن به که حاجت پیش کسی بردن
#سعدی
ابعاد اثر: ۵۰×۳۵
سال تحریر ۱۳۹۳
#کتابت #مکتب_لرستان