سلسله موی دوست، حلقهٔ دام بلاست،  هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست  

  گر بزنندم به تیغ، در نظرش بی‌دریغ ،دیدن او یک نظر، صد چو منش خونبهاست  

  گر برود جان ما در طلب وصل دوست ،حیف نباشد، که دوست دوست تر از جان ماست  

  دعوی عشاق را شرع نخواهد بیان،  گونه زردش دلیل، نالهٔ زارش گواست   

  تیغ برآر از نیام، زهر برافکن به جام،  کز قِبَل ما قبول، وز طرف ما رضاست  

  گر بنوازی به لطف، ور بگدازی به قهر،  حکم تو بر من روان، زجر تو بر من رواست

سعدی